کد مطلب:140334 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:137

فرستادن حر بن یزید ریاحی فرزند خود را به جنگ
در مقتل ابومخنف آمده:

پس از آنكه صف مبارزان آراسته شد جناب حر از امام علیه السلام اذن جهاد گرفت و حضرت به او رخصت فرمود پس از اخذ اذن رو كرد به فرزندش علی فرمود: یا بنی احمل علی القوم الظالمین نور دیده جانت را نثار امام خود كن و بر این قوم حمله ببر.

علی بن حر: انگشت قبول بر دیده نهاد و نیزه خطی به چنگ درآورد و ركاب به مركب زد رو به لشگر دشمن تاخت، حر تماشای جنگ فرزند می كرد، دید آن نوجوان مانند شیر غران به آن روباه صفتان حمله كرد گاه به میمنه و زمانی به میسره خود را می زد بهر طرف كه رو می كرد همچون باد خزان برگ درخت عمر آن پست فطرتان را می ریخت و در آن عرصه گیرودار آن دلاور با نیزه بیست و چهار مبارز نامی را به جهنم فرستاد، دیگر كسی جرئت مبارزه با او نكرد آن دلیر شجاع در میدان همچنان جولان می كرد و مبارز می طلبید هر كدام از آن ناپاكان كه به میدانش می آمدند و مقابلش می شدند بی درنگ با نوك نیزه او را از زمین می ربود و بزمین می زد بطوریكه استخوانهایش همچون طوطیا نرم می گشت.

ابومخنف نوشته: آن شیر بیشه شجاعت هفتاد تن از آن خدانشناسان را به خاك مذلت انداخت و وقتی میدان بسته شد و كسی جرئت مقابل شدن با او را نداشت برگشت محضر مبارك امام عرض كرد سرور و آقای من از ما راضی شدید؟

امام علیه السلام فرمود: خدا از شما راضی است سپس حضرت دست به دعا برداشته و بدرگاه الهی عرضه داشت: اللهم انی اسئلك ان ترضی عنهما فانی راض عنهما.

خدایا از این پدر و پسر خشنود باش كه من از ایشان راضیم.


سپس حر دلاور پسر را پیش انداخت و هر دو خود را به قلب لشگر زدند، قلب لشگر را بهم ریخته سپس به میمنه روی آوردند، میمنه را نیز بهم زدند پس از آن متوجه میسره شدند آنجا را نیز زیر و رو كردند خلاصه آتشی در لشگر عمر سعد افروختند و در اندك فرصتی دویست نفر از آن دشمنان خدا را بجهنم رهسپار كردند پسر حر اینگونه رجز می خواند:



انا علی و انا بن الحر

افدی حسینا من جمیع الضر



ارجوا بذاك الفوز یوم الحشر

مع النبی و الامام الطهر



سپس حمله را از سر گرفت و خود را زد به دریای لشگر پنجاه دلیر دیگر را به درك اسفل فرستاد، لشگر از پیش رویش فرار می كردند فهم بالرجوع فلقیه الحر پس خواست از میدان برگردد در مراجعت با پدر مواجه شد، حر فرمود:

فرزندم كجا می روی برگرد و رو به سعادت ابدی كن.

علی برگشت و مردانه كارزار سختی كرد تا خسته و درمانده شد، تشنگی و گرسنگی و خستگی او را از ادامه جنگ بازداشت، لشگر دیدند كه وی خسته و ناتوان شده ناگاه جملگی بر او حمله كردند هر كس ضربتی به او زد بعضی با نوك نیزه، برخی با شمشیر، گروهی با زوبین، جماعتی با گرز و عمود او را می زدند و آن قدر ضربات بر او وارد كردند تا بدن نازكش را پاره پاره كردند، علی هر چه سعی كرد خود را به پدر رساند ممكن نشد بناچار با صدای بلند گفت: یا ابه ادركنی بابا مرا دریاب.

صدای علی به گوش حر رسید، حر با جماعتی از اصحاب امام علیه السلام رو به او آوردند وقتی رسیدند كه آن نامردان بدن علی را با شمشیر و نوك نیزه پاره پاره كرده و آنرا بسر نیزه نموده بودند حر كه این منظره را دید گفت:

الحمد لله الذی لم تمت جاهلا و استشهدت بین یدی الحسین علیه السلام.

شكر خدا را كه جاهل و بی دین از دنیا نرفتی و در مقابل امام حسین علیه السلام به


شهادت رسیدی.